دیشب منتظر اس ام اس بودم از طرفش..هرچی بیشتر میگذشت بیشتر امیدوار میشدم....صب 3تا اس ام اس داشتم...گفتم حتمااااا یکیش اونه....اما حیف......
دیگه نمیخوام به یکی دیگه وابسته شم...تو فکر اونم..چیکارکنم که نمیتونم.......
دیشب منتظر اس ام اس بودم از طرفش..هرچی بیشتر میگذشت بیشتر امیدوار میشدم....صب 3تا اس ام اس داشتم...گفتم حتمااااا یکیش اونه....اما حیف......
دیگه نمیخوام به یکی دیگه وابسته شم...تو فکر اونم..چیکارکنم که نمیتونم.......
...دلم نمیخواد نظر کسی رو درباره زندگیم بدونم....من همینم که هستم...اره...
اگه همه ی عکساشو پاک کنی...
اگه همه ی اس ام اساشو پاک کنی...
اگه شمارشو فراموش کنی...درست میشه؟
پس چجوری خودشو نبینم؟چطوری از دور که میاد نگاش نکنم؟چرا مثل قبل نباید با یه لبخند بهم سلام کنیم؟اخه چرا اینجوری شد؟چرا اونی نبودی که به قیافه ی معصومت میخورد؟...اونجوری نمیتونستم تحملت کنم......درست شو و برگرد..خواهش میکنم...من خیلی منتظرت بودم بازم میمونم...تا بیای بگی دوسم داری....بخاطرت همه رو دور میندازم فقط همین یه جمله رو بگو....
این همه منتظر باش....7ماه توهم....هر روز تو فکرت بهش نزدیکتر شو....تا ی روز ببینی شمارش رو گوشیته......چه حالی داره اون موقه...........اما....ابن اونی نیس که من فکرشو میکردم..این که صد درجه با اون فرق داره...چی شد..خدایا پس چی شد..انقد خواسته ام بزرگ بود..؟
زندگی ،جیره مختصری است..مثل فنجان چای و کنارش عشق است..مثل یک یک حبه قند؛زندگی را با عشق ؛نوش جان باید کرد....